زمان را گم میکنم...
ازآن دَم که میان دستهای تو روییده ام...
وزمان،این ظرف کوچک وشکننده، را گم میکنم...
وقتی که تمام امیدت را از دریچه ی چشم هایت...
به رگهای قلبم تزریق میکنی...
گذشته،حال وآینده
حاضرمیشوند...
ومن به حس بی نهایتی درآن سوی زمان ها
رانده و وانهاده میشوم...
وحزن شیرینی که
دراین حادثه ی لطیف...انتظارِمرامیکشد...
نظرات شما عزیزان:
![](http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(0).gif)
![](http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(5).gif)
![](http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(27).gif)
پاسخ: :|
![](/weblog/file/img/m.jpg)
وقتی که تمام امیدت را از دریچه ی چشم هایت....
به رگهای قلبم تزریق میکنی....
عالیه
پاسخ: ممنون عزیزم :)
خودش را جدا میکند از جمع
که مبادا آسیبی به خوشی های دیگران بزند
مورد فراموشی قرار بگیرد
و تنها و تنهاتر می شود......
آنچنان از تنهایی خود غرق می شود......
که دیگر با هیچ تلنگری برنمیخیزد
+++ و این آغاز تلخ یک پایان است ++++
پاسخ: ......
هــــوای تو به حَتم ابری ست ...
که به هر زمان هوایــی ات می شوم،
اتاقم را سیـل می بــرد...
بــرای خـــودم
مـــردی شـــده ام !!!
بــی صــدا گــریــه مــیــکــنـــم
ایــن روزهــا
در ســکــوت ســرسـخــت
دنـــیــــا
مـــواظـــبـــم بـــاش
قـــلـــبــــم هـــنـــوز
مــی تـــپــــد !!!
![](http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(27).gif)
پاسخ: :)
![](/weblog/file/img/m.jpg)
پاسخ: رانده...وانهاده...
زیبا شدن به ...
![](http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(5).gif)
![](http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(0).gif)
پاسخ: :* : ) 8>
پاسخ: خدا میرسونه دیگه... :)
![](/weblog/file/img/m.jpg)
پاسخ: زینب؟!...گریه چرا؟!... :(
![](http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(27).gif)
پاسخ: ممنون... :)
موضوعات مرتبط: تراشه های قلم من...وسپیدی کاغذ... ، ،